۱۳۹۵ مهر ۲۴, شنبه

(ضرورت انقلابِ زنان با شعار "یا زندگی یا بربریت": (درآلترناتیو پروژه ملت‌های دموکراتیک خاوررمیانه) {لقمان مهری}


مدت‌هاست درنظام سرمایه‌داری و دولت‌ملتهای خاورمیانه شانس هرگونه اصلاح ورفرم از بین رفته، و تنها آلترناتیو نویدبخش انقلاب زن است که باید درتمام حوزه‌ها و بخش‌های اجتماعی به وجود بیاید. ،همانطور که درطی تاریخ ژرفترین بردگی مربوط به بردگی زنان بوده، انقلاب زنان نیز باید ژرفترین انقلاب آزادی و برابری باشد. این روزها شاهد جرقه‌هایی از این خروش در میان زنان خاورمیانه در کردستان سوریه و ترکیه، و جنبش‌های آزادیخواه و برابری‌طلب درسراسر جهان هستیم، اما شعله‌ی این انقلاب بیش از هر جای دیگری در کردستان روشن شده و در پی این است سراسر منطقه را با نور روشنایی‌بخشش رستگار کند.
این انقلاب در ابتدا مستلزم یک مبارزه پیگیر در برابر ایدئولوژی جنسیت‌گراست، این مبارزه، مبارزه‌ای اخلاقی و سیاسی در برابر ذهنیت تجاوزگرانه و نرسالاری‌ست که مداوم در حال فعالیت است و همه‌ی سطوح اجتماع و خانواده را در برگرفته است.
این انقلاب باید به به‌دنیاوردن بچه با هدف قدرت و استثمار را محکوم و نفی کند. تصمیم به‌دنیا آوردن بچه باید در حیطه‌ی اختیارات زن آزاد باشد، بنابراین برای چنین انقلابی ابتدا باید ازخانوده شروع کرد، به عبارتی باید بچه‌دارشدن و ارضای میل جنسی را از اهداف تشکیل خانواده به‌کلی پاک کرد و زندگی با زن را در پیوند دوستی، رفاقت و تشکیل رابطه‌ای اجتماعی فهمید، و آن را در جهت تولید زیبایی، صلح و زندگی مشترک آزادانه و برابر به‌کار گرفت.
این سهیم شدن برابر و آزادانه با زن در تشکیل خانواده همچون نهادی اجتماعی، مستلزم درک متقابل از حقیقت‌های اجتماعی و سلوک آزادمنشی می‌باشد و عشق تنها در این چارچوب می‌تواند به وجود بیاید.
ذهنهای معاصرما بیش از اندازه به آلت جنسی مردانگی و ارگان جنسی زن آلوده شده و تقلیل یافته است، همین ذهنیت است که سایر استعدادهای انسانی را برای تولید زیبایی، صلح و زندگی مشترک و آزاد و برابر فلج می‌نماید.
مقاربت جنسی که حیات طبیعی همه‌ی نباتات و حیوانات دارای کارکرد ،مدت زمان، وشکل و هدف‌های معین برای ادامه‌ی بقاست،اما این شیوه‌ی ارتباط طبیعی در مورد انسان به خاطر کارکرد، شکل و مدت زمان نامحدودش بیشترین فساد را به خود گرفته، نباید نادیده گرفت که این فساد و تباهی منشایی اجتماعی دارد. مسئله‌ی زن نیز بحرانی‌ترین مساله‌ی جامعه است. این بحران حیاتی از هر نقطه‌نظری که بررسی شود از فروپاشی جامعه مادرشاهی سرچشمه می‌گیرد. بردگی زنان چنان پیچیده و حیاتی‌ست که باهیچ یک از اشکال بردگی قابل مقایسه نیست. اقداماتی که در دوران مدرنیته کاپیتالیستی علیه زن صورت گرفته‌اند، چنان گسترش یافته که هیچ حد و مرزی برای خود قایل نیست و مدوام در حال گسترش است.
هیچ تمدنی به اندازه‌ی مدرنیته‌ی کاپیتالیستی، زن را همچون یک کالا به بازی نگرفته و نتوانسته اینگونه استثمارش را نهادینه کند. زنان در تمدن کنونی چنان استثمار شده‌اند که بیشترشان، اقداماتی که باعث فروکاهی آنها به سطح یک کالا شده‌اند را همچون خصوصیات بنیادین خود می‌فهمند و به همان شکل هم آن را بازتاب می‌دهند. جالبتر اینکه خود را به عنوان بخشی از این بازی کثیف پذیرفته اند. از عرضه‌ی داوطلبانه‌ی اشکال، صدا، رنگ، بدن، ذهنیت و بردگی که سرتاپای سلولهای آنها را فراگرفته حتی برای یک لحظه فاصله نمی‌گیرند. آنها حتی متوجه نیستند که پیوندشان با حقیقت اجتماعی را به‌کلی ازدست داده‌اند. به همین دلیل به منظور برگرداندن حیثیت و زندگی ازدست‌رفته‌ی زنان، پراکنده کردن غبار و مه وهم‌آلود و خوش زرق و برق اذهانمان نه تنها مهم، که می‌شود گفت حیاتی‌ست. مبارزه در این راه باعث رسیدن به حیاتی آزاد و شرافت‌مندانه خواهد شد. آنان که ادعای عشق دارند باید هر لحظه به خودشان یادآور شوند که قطار تحقق عشق، از ایستگاه حیات آزاد و شرافتمندانه می‌گذرد. هرنوع برخورد دیگری خیانت به عشق وزندگی، و خدمت به بردگی است. بدون رسیدن به حقیقت اجتماعی (آزادی زن و حیات آزاد اجتماعی) نمی‌توان به عشق رسید. حقوقی را که مدرنیته‌ی کاپیتالیستی به نفع زنان تصویب کرد عملا دستیابی به حیات آزاد و برابر را ناممکن کردند. در تمدن مدرنیته‌ی کاپیتالیستی ازدواج به عنوان فرآیندی تعریف شده که به صورت پوشیده و زیر لوای آزادی زن را ضمیمه‌ی مرد می‌داند. به این شکل و با استثمار زن رفته‌رفته جامعه را نیز استثمار کرد. درنهایت مدرنیته کاپیتالیستی به بردگی کشیدن و استثماری را در دل جامعه نهادینه کرد که پیشتر آن را روی زن آزموده بود. و بعدها به طبقات ستمدیده تحمیل شد، این روند با تمدن شروع و با مدرنیته کاپیتالیستی به اوج خود می‌رسد.
شخصیتهای که به بردگی، تجاوز و سلطه آلوده گشته‌اند، هیچگاه نمی‌توانند عاشق شوند و عشق بورزند. به همین سبب فروپاشی این قدرت و ریشه‌های آن نیاز به انقلاب زن باشعار "یا زندگی یا بربریت" را ضروری می‌کند.
با ارجاع به کتاب "مانیفست تمدن دموکراتیک" آپو، اکنون در جوامع خاورمیانه باید دومین انقلاب زنانه صورت بگیرد، آپو می‌نویسد، " همانگونه که به انقلاب زراعی ـ روستایی دوم نیازهست، به دومین انقلاب زن نیز نیاز هست".
اولین انقلاب زن در دوره نوسنگی بود (یعنی نظام باشکوه مادرسالاری). پس از آن پدرسالاری به عنوان یک ضدانقلاب، تمامی جامعه‌ی طبیعی را دچار پسرفت نمود و سبب پیدایش ژرفترین بردگی و استثمار زنان شدکه به تمام جامعه سرایت کرد. و اکنون آن ضدانقلاب درحال بحران و فروپاشی است، آنچه بر زن تحمیل می‌شود، خیانت به زندگی‌ست، باید این واقعیت را درک کرد و به حقیقت رسید، و جهت عملی شدن این امر ایجاد آگاهی و اراده انقلابی لازم است. باید مطلقا نگرش مبتنی برمالکیت، و تصاحب یکدیگر را از ریشه برکند. بدون یک انقلاب ریشه‌ای درزن، و به دنبال آن بدون تغییرذهنیت وزندگی مردان، رهایی بخشیدن به زندگی ممکن نخواهد بود. زیرا (بدون رهایی زن که خود راس زندگیست، زندگی همیشه مثل یک سراب جریان خواهد داشت).
(تا زمانی که میان مرد با زندگی، و زندگی با زن صلح برقرار نشود سعادت و خوشبختی خیالی واهی‌ست).
تحلیل مسئله اجتماعی از راه زن و اقدام به حل آن از طریق همان پدیده روشی صحیح است.
اگر جهت غلبه بر مادر مشکلات، تنها بر مادر راه حلها یعنی انقلاب زن اصرارشود آنگاه می‌توان با گام‌های صریح به حقیقت رسید.
پروژه مدرنیته‌ی ملتهای دموکراتیک بدون مشارکت فعال زنان قابل اجرا نخواهد بود. درهرگام خویش باید از طریق سهیم کردن زنان به تحقق آرمان مدرنیته‌ی دموکراتیک نزدیک شد. همانگونه که ساختن جامعه اقتصادی به جلوداری زنان تحقق می‌آبد، بازسازی آن نیز مستلزم نیروی کمونال زنان می‌باشد. اقتصاد، پیشه و عمل اجتماعی ذاتی زن است.
جامعه دموکراتیک، جامعه‌ایست که مستلزم ذهن و اراده آزاد زن می‌باشد، و مدرنیته دموکراتیک، عصرانقلاب و تمدن زنان است.
این نوشته برگرفته ازدیدگاههای عبدالله،اوجالان،وسیرمبارزات زنان کردمیباشد.،


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر